تاملات - مهمترین تحولات در ذهنیت و تفکر جامعه و فرد ایرانی چه بوده است؟
«پیشرفت نیازمند درک دیگری و مشارکت عمومی است»
تحول اجتماعی و بررسی مسیری که جامعه ایران در راه رسیدن به آینده مطلوبش، آیندهای بر اساس اصول و ارزشهای انسانی جهانشمول در پیش دارد، همواره یکی از موضوعات مورد کاوش گفتمان ایران بوده است. مجموعه متونی که در پنج قسمت با عنوان «تاملات» در این وبسایت منتشر میشود دیدگاههای برخی از کنشگران، اندیشمندان، روزنامهنگاران و فعالان مدنی و سیاسی داخل و خارج از کشور را در ارتباط با تلاش جامعه ایران برای تحقق عدالت و برابری در جهت دستیابی به آینده مطلوبش، یادگیریها و دستاوردهای مسیر طی شده و بیمها و امیدهای پیشرو بازتاب میدهد که در نیمهی سال ۱۴۰۲ انجام شده است. در این قسمت پاسخ تعدادی از این صاحبنظران را به این سوال میخوانیم که: مهمترین تحولات در ذهنیت و تفکر جامعه و فرد ایرانی چه بوده است؟
*** نظرات مطرح شده توسط شرکتکنندگان در این تاملات نظرات و عقاید شخصی این افراد است و لزوماً بازتابدهنده نظر گفتمان ایران نیست. ***
محمود صباحی، جامعهشناس میگوید:
در دوران اخیر عمیقترین تغییری که رخ داده و بسیار شگفتانگیز است این است که دیگر جامعه از آن ذهنیتی که بیش از این٬ زنان را بخش پستتر جامعه میدید خارج شده و زنها را در یک فضای برابر اجتماعی میبیند. در همین تحولات چند ماه اخیر به تدریج نقش تاریخی زن که نقش ناموس را برای مرد در جامعه ما داشت و او را از این طریق به یک ابژه جنسی یا ابژه زایش بدل میکرد، دیگر به مثابه یک باشنده مستقل درآمده است که جسمانیت، روح و بدنش متعلق به خودش است و کسی نمیتواند برای جسم، خواست و زندگیاش تصمیم بگیرد. این تغییر بسیار بزرگی برای جامعه ما است که برای سالها تحت سیطره فرهنگ ناموسی قرار داشته و بدن زن را بخشی از اموال و هویت مرد میدیده است و برای خود زن به عنوان یک موجود انسانی هویت و استقلالی قائل نبوده است. این تغییرات البته در آغاز راه هستند و هنوز هم میشود شاهد اتفاقاتی بود که نشان میدهد در این جامعه همچنان وجه فکر ناموسی فعال است اما موضوع مهم این است که ذهنیت تغییر کرده و آنچه میبینیم پسماندهای ذهنیت قبلی است که در حال فروپاشی است.
در وضعیت اضمحلال، این خطر همیشه وجود دارد که وضعیتی که در حال فروشد و نابودی است، مقداری بیش از هر زمان دیگری تلاش کند خود را قدرتمند ظاهر کند. اما واقعیت این است که این دقیقا نشاندهنده زمان پایان تاریخی آن است و نشانه برایند و برآمدن یک ذهنیت متفاوت در جامعه ایرانی که دیگر زن را بخش پستتر، منفعل جامعه و صرفا ابزاری برای زایش و برآوردن میل جنسی نبیند و برای او به عنوان یک وجود انسانی هویتی مستقل قائل میشود.
تحول و تکامل دیگری را که میتوانیم به شکل تجربه ببینیم اما زمان میبرد تا بتواند خودش را به یک فرم نهایی در بیاورد این است که جامعه و فرد ایرانی بیش از هر زمان دیگری این را دریافته است که نباید بر اساس صرفاً منافع شخصی، خانوادگی و یا گروهی خودش فکر و عمل کند. بلکه رفتار و گفتارش باید به گونهای باشد که در راستای منافع همگانی و عمومی باشد. تا پیش از این ایرانیان اینگونه فکر میکردند که مدام باید به فکر منافع خود، خانواده، خویشاوندان، دوستان و آشنایان خود باشند اما به تدریج دارند تجربه میکنند که نباید اینگونه باشد و تصمیمگیریهای ما باید در راستای منافع عمومی باشند. این تصمیمگیری میتواند مربوط به امور اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و یا حتی تصمیمگیری فردی و عاشقانه باشد. این موارد همگی به هم متصل هستند.
وقتی تصمیم میگیری با انسان دیگری ارتباط عاشقانه برقرار کنی، طبیعتا دیگر فقط خودت را نمیبینی بلکه او را هم میبینی که میتواند در این رابطه تصمیمگیرنده باشد و منافع او نیز در این رابطه باید تامین شود. نباید اینگونه باشد که صرفا اگر من به خواست خودم برسم پس هدف من محقق شده است و دیگر مهم نباشد طرف مقابل چه میخواهد و یا نمیخواهد. در این صورت چون در این رابطه اشتیاق، شوق و اراده او تامین نشده است، این رابطه خسران است. در حقیقت رابطه عاطفیای شکل میگیرد که خسران آن کل جامعه را دربرمیگیرد. در ساختار قدیمی اینکه ما فقط به فکر منفعت خود بودیم و خواست دیگری را در نظر نمیگرفتیم باعث میشد که همه چیز کج بنا گذاشته شود و منافع عمومی تامین نشود. اما اکنون جامعه این را یاد گرفته است که دیگری را ببیند، خواست او را ملاک قرار دهد و تصمیمی که میگیرد در نهایت برآیند صرفاً علائق و سلایق خودش نباشد بلکه برآیند یک رابطه دو نفره، دو سویه و یک کنش ارتباطی باشد. اگر ما صرفاً بر اساس منافع خود تصمیم بگیریم هرگز نمیتوانیم منافع عمومی و خیر عمومی را تامین کنیم و وقتی خیر عموم تامین نشود در نهایت منافع فردی ما هم تامین نخواهد شد. متاسفانه پیشتر جامعه ما به لحاظ تاریخی یاد گرفته بود که فقط خودش را ببیند و به فکر منافع خودش باشد. این عدم مسئولیت جمعی در نهایت باعث میشد که جامعه همیشه دچار عصبیت، تنش، پرخاشگری و کینهتوزی میشد و این حس را داشت که فریب خورده است و در نهایت نیز کسی روی آرامش را نمیدید. خوشبختانه اما امروز شاهد این رویداد هستیم که جامعه فهمیده است نباید از این مسیر زندگی خودش را تامین بکند بلکه باید دیگران را هم ببیند.
نگین شیرآقایی، فعال حقوق زنان میگوید:
نسل جوان، با وجود محدودیتها٬ دسترسی بیشتری به منابع دانش دارند و میبینند که بسیاری از مطالباتشان، مطالبات دیگران هم هست و ایدههایشان، ایدههایی واقعی است. در حالیکه به نسل ما چنین گفته میشد که این مطالبات زیادهخواهی است. یعنی در قبال نسل ما کنترل وجود داشت اما اکنون این کنترل تا حدی زیادی شکسته شده است. این نسل جدید، پدر و مادری دارد که بسیار آگاهتر از پدربزرگ و مادربزرگ اوست و در کنار خواستههای این نسل ایستاده است. برای اولین بار جامعه سنتی ایران در گذار به جامعه مدرناش، فضایی یافته است که شور و اشتیاق نسل جوان برای ساختن دنیایی بهتر در آن پذیرفته شده است.
نسل جدیدتر با گفتمانی که دیگرسازی و جداسازی میکند فاصله گرفته است. توانایی تحلیل دقیقتری از این تبلیغات را دارد و میتواند خود را از آنها جدا کرده و آنها را منصفانه مورد نقد و نفی قرار دهد. مخصوصا به این دلیل که نسل جدید فکر میکند افراد با تنوع فکری و عقیدههای مختلف میتوانند کنار هم باشند و با هم زندگیکنند. نسل جدید ارزشمحور فکر میکند و برایش این مهم است که تا جایی که افراد و ایدهها همراستا با ارزشهای دموکراتیک باشند، میتوان با آن همزیستی کرد. این دانش، تحول اجتماعی و همبستگی عمیقتری را ایجاد کرده است.
(نام محفوظ)، پژوهشگر فلسفه از ایران میگوید:
امروز ما شاهد این هستیم که ارزشهایی که مردم ایران قرنها با آنها زندگی کردهاند در حال بیارزش کردن خود هستند. در نتیجه جامعه ایرانی انگار در حال از دست دادن دیواری است که طی قرنها به آن تکیه داده بود. این دیوار ریخته و جامعه ایرانی گویی بین زمین و هوا معلق شده است. نیچه از این دوره استقبال میکند و معتقد است که در پس این دوره اَبَر انسانی ظهور پیدا میکند که دست به بازارزشگذاری ارزشها میزند… متاسفانه به باور من جامعه ایرانی هنوز دست به بازارزشگذاری ارزشها نزده است. آنچه که میتواند نگرانکننده باشد این است که نتواند آنگونه که باید دست به بازارزشگذاری ارزشها بزند. این جامعه حالا ارزشهای پیشین را از دست داده است و ارزشهای جدیدی هم ندارد. معیارهایی را ندارد که بر اساس آن این ارزشها را بازارزشگذاری کند. این دوران اخیر سرشار از بیمها وامیدها بود. ما باید به بیمها هم توجه کنیم. یکی از این بیمها همین مورد بود که به آن اشاره کردم. اینکه در شرایط امروز سخت است که جامعه بتواند دست به بازارزشگذاری ارزشها بزند… اینکه آیا این فروپاشی دارد به سوی خوبی میرود یا خیر برای من امروز به وضوح مشخص نیست. زمانی میتوانم بگویم که بازگذاری ارزشها شده است که مردم ایران به این نتیجه برسند که همانطور که واتسلاف هاول گفته «آزادی انسانها تفکیکناپذیر است». اگر یک نفر در دنیا از آزادی محروم شود همه انسانها از آزادی محروم شدهاند. من این را هنوز در جامعه ایرانی نمیبینم. من زمانی میتوانم بگویم که جامعه ایرانی بازارزشگذاری ارزشها کرده است و رو به جهت مثبتی دارد گام برمیدارد که ببینم آزادی دیگری را آزادی خودش میداند و برای آزادی دیگری مبارزه میکند. جامعه ایرانی هنوز به نظر من این درک را نکرده است که «همه بار یک دارید و برگ یک شاخسار».
فریبا بلوچ، فعال حقوق بشر میگوید:
یکی از تحولات دوران اخیر مردم ایران زیست مسالمت آمیز با هر تفکر و اعتقادی بوده است؛ توجه به اقلیتها، چه مذهبی، چه قومی و چه جنسیتی، از جمله نشانههای این زیست مسالمتآمیز بوده است. به زبانی دیگر، بزرگترین دستاورد دوران اخیر برای امثال من و کسانی که سالها به عنوان ایرانی دیده نشده بودند و از صحنه اجتماعی کاملا حذف شده بودند، این بود که توجه مردم به رنج ها و زخمهای مضاعفی که در تمام این سالها بر ما وارد شده بود جلب شده و کلیدواژههایی که مردم به حاشیه رانده را با آنها تعریف میکردند، تا حدود بسیار زیادی از بین رفته است. در این دوران اخیر، تصویری جدید از مردم بلوچ در اذهان جای گرفته است. این دیده شدن یکی از دستاوردهایمان بوده است. در گذشته بسیاری از مردم بلوچ، پاکستانی یا هندوستانی یا … در نظر گرفته میشدند و یا اینکه مردم بلوچ را با مواردی همچون مواد مخدر و یا اقدامات مسلحانه شناخته میشدند، اما در واقع این دوران اخیر، دوران ظهور تصویری حقیقی در اذهان و افکار بود.
سعید دهقان، وکیل حقوق بشر میگوید:
باید بین جامعه ایرانی و فرد ایرانی تمایز قائل شد؛ چرا که جامعه را نمیتوان به صرف مجموعه افراد تقلیل داد. جامعه دارای وجودی بیش از افراد تشکیلدهنده آن است؛ طوری که همه ما انسانها هم تجربه کردهایم، جامعه دارای قدرتی است که بتواند در برابر ما قد علم کند، مواردی را به ما دیکته کند، خواستهای را سرکوب کند و ... بنابراین در اینجا صرفا از ذهنیت جامعه ایرانی باید گفت. بزرگترین تغییر جامعه ایرانی، تغییر در نگاه به زنان ایرانی است. شاید برای نخستین بار در تاریخ ایران است که زن از شکل یک ابژه جنسی (که زیباست و فرزند میآورد و فریبنده است و...) تا حدود زیادی خارج شده است. این یک دگردیسی عظیم است که در تمام اقشار و گروههای اجتماعی با تفاوت در میزان آگاهی، دانش، تحصیلات و ... قابل مشاهده است. این بزرگترین تغییر و تحولی است که جامعه ایرانی دردوران اخیر تجربه کرده است؛ از باورهای پوسیده قبلی پوست انداخته و به جلو حرکت کرده و زنان و مردان هر دو تا حد قابل توجهای از کلیشههای جنسیتی و فروکاستن زنان به ابژههای جنسی گذشتهاند.
رضا علیجانی، فعال سیاسی و روزنامهنگار میگوید:
به نظر من بزرگترین تغییر٬ رنسانس ایرانی است که هم سوژه فلسفی متولد شده و هم شهروند سیاسی. یعنی آن فرد ایرانی که در یک نقطه چینی متولد شده٬ در دوران اخیر باز متولد شد و خود را برای نشان دادن به افکار عمومی داخلی و بین المللی در تابلو قرار داد. سوژه ی فلسفی کنشگر یعنی "من" به شخصه و به ذاته دارای حقوق هستم٬ من کنشگر هستم٬ من هستم که باید سرنوشت خودم را دست بگیرم و همچنین شهروند سیاسی که می گوید اگر ایران ۸۵ میلیون جمعیت دارد به عنوان یک هشتاد و پنج میلیونیم جامعه بایستی در تصمیم گیری های جامعه نقش داشته باشم. آن نظام سلسله مراتبی یا اقتدار سنتی یا اقتدار کاریزماتیک در واقع مقداری رنگ باخته است. این هم فکر می کنم بخشی از آن رنسانس ایرانی است.