دین در بحران به چه کار میآید؟
به بهانهی بحران کرونا
به کوشش سامان ثابتی، سپیده جدیری، ایقان شهیدی، مریم فقیه ایمانی، پویا موحد، یاسر میردامادی و گفتمان ایران
متن حاضر نتیجهی مشورت گروهی از افراد با پیشزمینههای فکری متنوع است که در بحبوحهی همهگیری کرونا، به دعوت مجموعه «گفتمان ایران» و به شکل مجازی، گرد هم آمدند تا دربارهی نقش و کارکرد دین در خلال این بحران مشورت و در باب این پرسش کاوش کنند که دین در زمان بحرانها به چه کار بشر میآید؟ پس از چند نشست، نخست محتوای مشورتها مکتوب و متن حاصل طی نشستهای بعدی تدریجا اصلاح و تکمیل شد، و نهایتا به شکل کنونی در آمد. پرسشها در باب نقش دین در بحران فراوانند و متن حاضر به هیچ وجه ادعای پاسخگویی به تمام آنها را ندارد، بلکه در عوض، خوانش اجمالی خود را از این موضوع با نظر به جامعهی ایران ارائه میدهد و ابعاد پرسشهای مرتبط به موضوع را روشنتر میکند تا در حد امکان، تأمل و گفتگو در مورد چنین پرسشهایی را گسترش دهد.
پیشگفتار
در ایران همانند سایر نقاط جهان، موضوع دین با برداشتهایی متنوع همراه است. ارائهی هر تعریف جامع و مانعی از این مقوله اگر ناممکن نباشد، دست کم دشوار است. مردم وقتی از دین صحبت میکنند گاهی مقصودشان نهادها یا ساختارهایی است که در دین وجود دارد، از جمله روحانیان (کشیشها، آخوندها، خاخامها ... )، شوراهای مشورتی و سایر متولیان دینی. گاهی نیز مقصودشان از دین مجموعهای از باورها، عقاید، اصول، عرفها و آئینهای مورد توافق پیروان یک دین یا موجود در متون مقدس آنهاست. گاهی منظور از دین، اجتماعی (community) متمایز است که اعضای آن به واسطهی اعتقادات مشترک گرد هم آمدهاند. در برداشتی دیگر، ممکن است دین را مجموعهای هنجارین در نظر گیرند که میان گروه بزرگی از مردم آرمانها و دیدگاهی گسترده درمورد آنها را ایجاد میکند و کوششی جمعی برای دستیابی به این آرمانها را شکل میدهد. برخی دیگر دین را عنصری از نظام جامعه یا یکی از سیستمهای موجود در جوامع بشری و در تعامل با عناصر و سیستمهای دیگر مانند اقتصاد، سیاست، علم، هنر، و … میدانند. گروهی دیگر دین را تعالیم الهی و خواست خداوند بر روی زمین میشمرند. برخی نیز معتقدند که دین ماهیتی واحد و در حال ترقی دارد که در طول تاریخ مانند سایر جنبههای زندگی بشر در حال تحول و تکامل بوده است. از این دیدگاه ادیان مختلف را میتوان در واقع شاخههای متنوع درختی واحد به نظر آورد.
میتوان تصور کرد که هر یک از این دیدگاهها به جنبهای از ماهیتی پیچیده اشاره دارند. در این متن به جای تلاش برای ارائهی تعریفی از دین، میکوشیم نشان دهیم که چگونه دین از جنبههای گوناگون میتواند بر مواجهه با بحرانها اثر بگذارد. لازم به ذکر است، در این متن دین در معنای عام خود و به عنوان یک کلیت واحد در نظر گرفته شده و به دین خاصی اشاره نشده است.
دوام طولانیمدت نوع انسان بر روی زمین نشاندهندهی توانایی آن در غلبه بر بحرانهاست، چرا که بسیاری از گونههای دیگر موجودات از این بحرانها جان به در نبردهاند. هر مرحله از پیشرفت نوع بشر همواره با بحرانهای مختلفی همراه بوده است. حتی امروزه بحرانهای بسیاری همچون بیماریهای همهگیر، بحران زیستمحیطی، جنگ، بمبهای هستهای، کمآبی، استبداد و غیره بقای تمامیت یا بخشهایی از نوع بشر را تهدید میکنند. برای برخی این سوال مطرح است که آیا دین اصولا برای مواجهه با بحرانهابه بشر کمک میکند؟ بر مبنای متون ادیان توحیدی (مانند اوستا، تورات، انجیل، قرآن و آثار بابی و بهائی) دین در ذات خود پیوندی تنگاتنگ با مواجههی بشر با بحرانها دارد. دین از دیدگاه این ادیان زاییدهی عهد یا میثاقی است که خداوند با اجتماع میبندد و بر مبنای آن، کسب فضائل معنوی بر اساس آموزههای دینی با بقای جوامع در طول بحرانها گره خورده است. میتوان به زبان امروزی معنای این عهد را چنین درک کرد که دین در طول تاریخ امکان پرورش توانمندیهایی را برای افراد، نهادها و جوامع به همراه داشته است (مانند حفظ امیدواری، انضباط فردی و جمعی، فداکاری، اتحاد و سازماندهیِ واکنشهای هماهنگ و ...) که بر مواجههی این جوامع با بحرانها اثری عمیق داشته است. به این ترتیب شاید بتوان گفت که مناسب است بپرسیم: دین در چه صورت میتواند در آمادگی جوامع بشری برای مواجهه با بحرانهای آینده نقشی مثبت ایفا کند؟
چنانچه گفتیم، در ذهنیت پیروان ادیان توحیدی ارتباطی میان دین و باورهای دینی و غلبه بر بحرانها وجود دارد. به عنوان مثال برخی از دینداران بروز رنج جمعی را گاهی نتیجهی ضعف معنوی اجتماع و گاهی علامت ضرورت تحول آن میدانند. به این ترتیب عجیب نیست که در طول بحران همهگیری کووید-۱۹ در ایران، پرسش از نقش دین در مواجههی ما با این بحران بارها در موقعیتهای مختلف مطرح شده است. بسیاری معتقدند که ناتوانی دین از کمک به جامعه در مقابل این بحران به تزلزل ایمان آنها و دیگران منجر شده است. بعضی از هموطنان ما به نقش مثبت و سازندهی دین در بحران اعتقاد دارند. از میان آنها گروهی با نام و انگیزههای دینی برای کمک به دیگران به پا خاستهاند هرچند در مواردی این قبیل کوششها از سوی گروههای دیگر به تزویرآمیز بودن متهم شده است. در واکنش نهادهای دینی نسبت به این بحران نیز میتوان طیف متنوعی از برخوردها را ملاحظه کرد: از مخالفت با توصیههای پزشکان و نهادهای بهداشتی و ادعای شفابخشی طب سنتی-اسلامی در مورد این بیماری گرفته تا توصیه به پذیرش و پیروی از دستورالعملهای علمی و کوشش برای مقاومت در برابر شایعات و گفتههای غیر علمی. برگزاری مراسم مذهبی و تاثیر آن بر گسترش همهگیری نیز موضوع گفتگوهای بسیاری در همهی سطوح بوده است. اما در مجموع شاید بتوان گفت، نقش مثبت دین در مقابله با بحران در سطح وسیع گزارش نشده و یا با واکنش منفی برخی دیگر از هموطنان همراه بوده است .
کوشش این متن آن است که دیدگاههای متنوع را در مورد نقش دین در مواجهه با بحرانها در ایران امروز در سطحی ژرفتر بررسی کند و میان آنها عناصر مشترکی را جستجو کند که میتوانند به افزایش همفکری و همبستگی در این زمینه منجر شوند.
نقش اندیشهی دینی و تفسیر دینی واقعیت در مواجهه با بحران
الهیات و اندیشهی دینی، مشتمل بر آموزههایی در رابطه با مسائل بنیادین زندگی انسان همچون سرشت انسان، رابطهی انسان با جامعه و خداوند، تاریخ و سرنوشت جهان و امثال آن است. این آموزهها بعدی معنوی به واقعیت مادی میافزایند و نگرشی متمایز در اشخاص و اجتماعها ایجاد میکنند و به این ترتیب تاثیر مهمی بر شیوهی مواجههی جوامع با بحرانها دارند. تاثیر آموزههای دینی ممکن است در مواردی ناخودآگاه و بسیار گسترده باشد و بر زندگی فردی و جمعی سایه افکند و حتی از دایرهی پیروان یک دین یا شاخهی مذهبی خاص نیز فراتر رود، زیرا عناصر این آموزهها میتوانند بر شیوهی تفسیر واقعیت در میان مردم عمیقا اثرگذار باشند. به عبارت دیگر، آموزههای دینی میتوانند همچون لنزی عمل کنند که برداشت ما را از سرشت چالشها و شیوهی مواجهه با آنها تحت تاثیر قرار دهد.
برای غلبه بر بحرانهایی که موجودیت تمام یا بخشی از اجتماع را به خطر میاندازند، وجود گفتمانی پویا و قابلاتکاء دربارهی شیوهی مواجهه با بحران نقشی حیاتی دارد. چنین گفتمانی میتواند به واکنشی هماهنگ و جمعی در قبال بحران منجر شود. همچنین لازم است عوامل منفی مانند شبه علم، شایعات بیاساس و باورهای نادرست ولی رایجی که خصوصا در میانۀ بحرانها میتوانند ذهنیت جامعه را از انطباق با واقعیت دور کنند و امکان تلاشهای هماهنگ و موثر اعضای جامعه را از بین برند، کنترل شوند. وجود اعتماد عمیق به نهادهای معتبر علمی و کارکرد موثر آنها در دوران بحران میتواند در کنترل این عوامل منفی نقش مهمی داشته باشد. از آنجا که بسیاری از اوقات در جوامع سنتی اعتماد عمومی به نهادهای دینی با اعتماد به نتایج علمی قابل مقایسه است، حمایت این نهادها از یافتههای علمی نیز میتواند جامعه را از سردرگمی در چگونگی واکنش موثر و منطبق با علم در بحرانها نجات دهد. علاوه بر این هر دین برای پیروان خود میتواند این امکان را به وجود آورد که شنیدههای خود را با معیارها، آرمانها و آموزههای اخلاقی و معنوی بسنجند. از این بابت میتوان گفت که در کارکرد دین، توان بالقوه برای مبارزه با شایعات، شبهعلم، و باورهای نادرست ولی رایج وجود دارد.
از سوی دیگر لازم به ذکر است که تاثیر اندیشۀ دینی بر افراد و جوامع برای رویارویی با بحرانها همیشه مثبت نبودهاست. برخی شکلهای اندیشهی دینی در آمادگی جوامع برای مقابله با بحرانها نقشی مخرب دارند. برای مثال گاهی دینداران بحران را «عذاب الهی» تفسیر میکنند که به سبب گناهان بر سر آدمیان فرود آمده است، بی آنکه به رنج و عذاب معنایی ورای این ببخشند و آن را مایهی رشد و تکامل انسان تلقی کنند. چنین تفکری به تضعیف روح مقاومت جمعی منجر میشود و حتی زیست آدمیان را گرفتار پوچی میکند. همچنین، تفسیرهای آخرالزمانی از بحرانهای جهانگیر مستعد آن است که به پوچگرایی دامن بزند و امید به آینده و روحیه همکاری جمعی و شوق به تلاش برای غلبه بر بحران را تضعیف کند. مثال دیگر این ادعا است که تمامی دانش از پیش در متون دینی موجود و قابل استنتاج است. برداشتی که موجب میشود ضرورت استفاده از دانش ضروری و بیهمتای علمی کماهمیت جلوه کند و دین به جای تشویق جستجوی حقیقت از طریق قوهی تحقیق و عقل، به مانعی بر سر راه آن مبدل شود. همانطور که تجربهی همهگیری جهانی اخیر نشان داد، هر جا دین جایگزینی برای علم تلقی شود، معیار ارزیابی حقیقت دچار نقصانی بزرگ و راه بر خرافه و توهمات باز و تضادی اجتنابناپذیر میان نهادهای علمی و دینی ایجاد میشود که نتیجه نهایی آن تضعیف هر دو است.
اثر دین بر فرد و یا جامعه تنها عقلانی و در سطح اندیشهی خودآگاه و استدلالگر نیست بلکه دین از رهگذر روایتگری اسطورهها و داستانها، برگزاری مراسمهای آیینی و ایجاد فضاهای عبادت جمعی، در عمق اندیشه و روان افراد و یا ذهنیت و فرهنگ جوامع اثرگذار است. از عصر باستان، ادیان برای انتقال آموزهها و اندیشههای خود از ابزار داستان و اسطوره استفاده کردهاند. هر چند برخی پیروان ادیان ممکن است به این داستانها به چشم واقعیتهای تاریخی نظر کنند، اما برای اغلب آنها داستان بیش از آنکه بیان واقعیتی دربارهی گذشته باشد، حاوی بینشهایی دربارهی جنبهی معنوی واقعیت است ـــ گرچه هستهی اصلی این داستانها ممکن است در مواردی حقیقت تاریخی هم داشته باشد. داستانها ابزارهای قدرتمندی برای ایجاد انسجام فکری و انگیزههای جمعی هستند. حتی جوامع لیبرال که در آنها زمام جامعه در دست شکلی از عقلانیت مدرن است، با پیبردن به اهمیت ماهیت ناخودآگاه فرد (مثلا در آثار فروید) و ناخودآگاه جمعی (مثلا در آثار یونگ) و تاثیر آنها بر روند کلی جامعه (مثلا در آثار آدورنو) به اهمیت استفاده از اسطوره و داستان در قالب کتاب، فیلم، انیمیشن، بازیهای کامپیوتری و غیره کاملا پیبردهاند. ادیان منبع غنی چنین داستانهایی هستند. از چنین ابزاری البته میتوان سوء استفاده کرد یا حسن استفاده برد. به این ترتیب دین میتواند (در کنار عرفان، هنر و ادبیات) در ایجاد توانایی لازم برای همبستگی یا دامن زدن به تفرقه در جامعه و یا چگونگی تفسیر واقعیت، نقش محوری داشته باشد.
تاثیر دین بر مواجهه با بحران به واسطهی اثرگذاری آن بر افراد
چنانکه پیشتر اشاره شد آموزههای دینی بر درک افراد از هویت انسانی خود اثرگذارند. مفهوم «خدمت» میتواند افراد را آماده کند تا در کوششهای جامعه برای مواجهه با بحرانها مشارکت کنند. چنین مفهومی ساده و به دور از پیچیدگیهای معمول الهیات ادیان است و انسان را موجودی تعریف میکند که جوهرهی وجودی آن بخشندگی و خدمت است و از این رو شکوفایی و رشد معنوی آدمی در گرو خدمتگزاری است. پیشفرض چنین دیدگاهی آن است که همهی انگیزههای انسان خودخواهانه نیستند. بینشی معنوی از سرشت انسان، عمیقترین رگهی انگیزههای فداکارانه را در وجود افراد بیدار میکند و خدمت را به جزئی جداییناپذیر از زندگی آدمی مبدل میسازد. وقتی دایرهی چنین خدمتی به همکیشان محدود نشود و تمام اعضای جامعه را در برگیرد، پیروان یک دین از فرورفتن در خود و خودتاییدگری فاصله میگیرند و کمال خویش را در مفید بودن برای کل جامعهی بشری، با هر دیدگاه و گرایشی، میبینند. چنین تصوری از انسان میتواند پلی میان ادیان مختلف و حتی همنوعان غیر دیندار باشد.
اما اگر خدمت به نوعی تعریف شود که تنها شامل همسِلکان فرد باشد و حتی به نوعی، دشمنی با بخشی از جامعه (یعنی دیگریِ دینی) جزئی از خدمت به دین شمرده شود، ممکن است کنشهای دینیِ فرد به بحران دامن زند. از سوی دیگر، دیدگاه خدمت زمانی اثرات واقعی و بلندمدت دارد که در چارچوب برقراری عدالت اجتماعی درک شود و نه در قالب شفقت و دلسوزیِ خودبرتربینانه و ترحمآمیز. خدمت وظیفهی فرد در قبالِ انسانی برابر است، نه بخششی از روی ترحم که در مواجهه با انسانی مفلوک و از طبقهی پایینتر صورت میگیرد. کارکرد چنین خدمتی از تسکین عذاب وجدان و احساس گناه ناشی از تبعیض و نابرابریهای موجود در جامعه فراتر میرود و تاثیر واقعی بر رفع ساختار تبعیض دارد. این تصور دینی که همهی انسانها مخلوق خداوند هستند و در روح و سرشت با یکدیگر برابرند و باید از فرصتهای مساوی برای پیشرفت برخوردار باشند، میتواند بنیانی محکم برای میل به خدمت بر مبنای عدالت باشد.
شاید بتوان گفت تمام کوشش اندیشهورزانهی بشر تلاشی است در معنابخشی به زندگی محدود بشری، زندگیای که در افق آن مرگی محتوم رقم خورده است. آگاهی از افق مرگ خویش و دیگران از خصوصیات زندگی انسان است. اندیشهی دینی بر این افق پردهای از معنا میکشد و در برابر تلقی پوچانگارانه از مرگ میایستد. عقیده به شکلی از زندگی جاوید (که در آن به تعبیر سپهری «مرگ پایان کبوتر نیست») در اکثریت ادیان و حتی در شماری از گرایشهای معنوی مستقل از دین موجود است. این نگاه سبب میشود که شخص (به هر معنایی) مرگ را پایان هستی خود نیانگارد. وقتی هستی فرد جزئی جداییناپذیر از هستی بزرگتری تلقی میشود که با مرگ او پایان نمییابد، زندگی و نفع شخصی دیگر تنها مرکز توجه فرد در طول زندگی نخواهد بود و انگیزهی همکاری با دیگران برای کمالی ورای زندگی محدود خویش به آسانی در دسترس فرد قرار میگیرد.
اندیشهی دینی بر برداشت انسانها از مرگ اثر عمیق میگذارد، آنهم از رهگذر مهار خودمحوری و پرهیز دادن از پرستش خوشداشت فردی. اگر بپذیریم که مواجهه با بحران مستلزم آن است که تعداد زیادی از مردم فداکار و از خود گذشته در کوششی هماهنگ با یکدیگر همکاری کنند، میتوان مانع بزرگ چنین واکنشی را غالب شدن روحیهی منیت و به تعبیر رایج «چسبیدن کلاه خود و فراموش کردن دیگری» دانست. اندیشهی دینی با معنابخشی به زندگی فرد و با کمک به او برای برساختن درکی از خویشتن که محدود به فردیت نیست و برقراری پیوندی ژرف با جامعه و تمامیت حیات در گذشته و آینده به شخص در مهار خودخواهی کمکی چه بسا بیبدیل میکند.
در فضای منتقدانه نسبت به دین، اغلب از آن به عنوان ابزاری برای مهار و محدود ساختن فرد یاد میشود. تجربهی تاریخی نشان داده است که وقتی تصلب، خشکی و ظاهرگرایی در اندیشهی دینی راه یابد، دین تبدیل به ابزاری میشود که فردیت، تشخص و استعدادهای ذاتی فرد را با قوانین و عرفها و آیینهایی تغییرناپذیر سرکوب میکند. اما در مقابل، مواجههی خلاق و منعطف با سنتهای فکری و تجربههای متنوع دینی، در موقعیتهایی دیگر برای افراد الهامبخش بوده است، به شکلی که تحت تاثیر این سنتها و تجربهها توانستهاند عامل تغییر و ساختن اجتماعی نو و تحول در نهادها و ساختارهای اجتماع شوند. در چنین بستری دین عاملی قدرتمند در آفرینش شخصیتهایی بوده است که از اجتماع خود پیشی گرفته و در برساختن آیندهای متفاوت پیشقدم شدهاند. لازمهی چنین کارکردی، برداشتی از دین است که آن را به مجموعهای از بایدها، نبایدها و آیینهای خشک و ثابت تقلیل نمیدهد، بلکه آن را چونان منبع جوشان نوآوری در اندیشه و عمل قلمداد میکند. میزان وجود چنین ظرفیتهایی در یک اجتماع دینی در شرایط بحران آشکار میشود. مواجهه با بحران نیازمند انعطاف و تطبیق روالهای اجتماعی موجود با شرایط جدید است. اگر دین به جای اسیر کردن افراد در روالهای تغییرناپذیر الهامبخش خلاقیت و ابتکار باشد، افرادی با این خصوصیات را میتوان از ذخیرههای ارزشمند اجتماع برای مواجههی موثر با بحران قلمداد کرد.
از دیگر کارکردهای فردی دین به هنگام بحران، معنابخشی به خلوت آدمی است. به هنگام بحران آدمی خود را عمیقا تنها و حتی رها شده احساس میکند. در تنهایی وجودی، آدمی تنها به شکل فیزیکی تنها نیست بلکه خود را در هستی تنها میبیند حتی اگر در جمع دوستان و خانوادهاش باشد. معنابخشی دین به خلوت انسان بحرانزده آنجایی نمود مییابد که میتواند این ایده را سرمشق او سازد که «اگر تنهاترین تنها شوم باز هم خدا هست». دعا، مناجات و راز و نیاز و حتی گلایه از خداوند در خلوت از جمله امکانهایی است که معنابخشی دینی به خلوت آدمی در اختیار فرد بحرانزده قرار میدهد. در دعا و نیایش فرد به هستیای بزرگتر که منبع و منشأ عدل، عشق و اقتدار میداند، خود را پیوند میزند و به این ترتیب پریشانی و ترس از ناتوانی و ضعف خویش را تسکین میدهد و به پشتیبانی این منبع توان خود برای مقابله با بحران را بازیابی میکند . میتوان گفت دعا کنشی است که تنها به مؤمنان خداباور (چه مقید به مذهبی خاص و چه فارغ از مذهب) محدود نیست و ندانمانگاران و حتی خداباوران(ی که در خداناباوریشان قطعیت ندارند) نیز میتوانند به هنگام بحران به درگاه خدایی که «شاید/کاش باشد» دعا کنند بی آنکه گرفتار تناقض شده باشند و یا از اصالت دیدگاه خود دست کشیده باشند.
تاثیر دین بر مواجهه با بحران به واسطهی کارکرد نهادهای دینی
آغاز بحران کرونا موضوع روابط نهادهای دینی با رفاه و سعادت جامعه را در مرکز توجه قرار داده است. بحران همچون محکی عمل کرده که انعطافپذیری، هماهنگی با سایر نهادها و با مردم، قابلیت وفقپذیری با شرایط جدید و پایبندی به ارزشهای بنیادین انسانی در نهادهای دینی را به سنجش گذاشته است. هم خود این نهادها و هم دیگران فرصتی یافتهاند که میزان و ماهیت تاثیرگذاریشان را ارزیابی کنند و پرسشهایی جدی در مورد رابطهی این نهادها با سایر عناصر جامعه طرح شده است.
برخی نهادهای دینی، با شروع دوران همهگیری کرونا، در مورد برقراری یا تعطیلی اماکن و مراسم دینی و یا برگزاری آنها در فضای مجازی، به ناگهان با انتخابهایی دشوار مواجه شدند. چنین تصمیمهایی مستقیما بر ابعاد بحران تاثیرگذار بوده است. بسته شدن بسیاری از مراکز دینی و به ویژه تعطیلی مراسم جمعی مذهبی شاید موجب شده باشد که از اثرگذاری این نهادها بر روند مواجهه با این بحران کاسته شده و عملا افراد و اجتماعها نقش پررنگتری بر عهده گرفته باشند. از این نظر شاید همهگیری با انتقال بخشی از تصمیمگیری از نهادهای دینی به مردم همراه بوده باشد.
در مواردی در سایر کشورهای جهان رهبران دینی در پی گفتگوهای وسیع، به طور مشترک بیانیههایی در جهت تشویق مردم به رعایت موازین بهداشتی و توصیههای پزشکان و نهادهای مرتبط صادر کردهاند. اما در ایران چنین بیانیههایی اغلب به صورت منفرد و جدا از هم صادر شدهاند. با توجه به فضای چند قطبی که در جامعهی ایران در ارتباط با موضوع دین وجود دارد گسترهی اثرگذاری این بیانیهها چندان روشن نیست. مشارکت متولیان و نمایندگان نهادهای دینی در فعالیتهای خیریهی مرتبط با بحران به ویژه با لباس ویژهی مذهبی واکنشهای متضادی را در شبکههای اجتماعی برانگیخته است. این قبیل کنشها در بستر کلی روابط نهادهای دینی با مردم در ایران درک و دریافت میشود که تحت تاثیر وضعیت سیاسی کشور نیز قرار دارند.
یکی از ابزارهای حیاتی برای مواجههی موثر با بحرانها، وجود موسساتی است که بتوانند منبع موثق آگاهی و اطلاعات دربارهی بحران باشند، به اطلاعات صحیح اعتبار بخشند، میان کوششهای فردی هماهنگی ایجاد کنند، اصول و اولویتها را مشخص کنند و ندای وجدان جامعه باشند. شبکهی هماهنگی از نهادهای محلی، منطقهای و ملی که مورد قبول و اعتماد مردم باشند و بتوانند با سرعت و کارآمدی واقعیت شرایط محلی را قرائت کنند، آموختههای تازهی خود را به دیگران منتقل کنند، یا آموختههای دیگران را اجرا کنند، توانایی واکنش سریع به بحران را در کلیت جامعه ایجاد میکنند. ادیان نشان دادهاند که میتوانند تاسیس نهادهای مردمنهاد را در گسترهای وسیع و حتی در محلیترین سطوح تشویق کنند. اما در اینجا نیز اگر اندیشه و نهادهای دینی در جامعه به جای ایجاد و توانمندسازی نهادها، درصدد محدودسازی و مهار آنها باشند، احتمالا نه تنها به پرورش نهادهای جدید کمکی نخواهند کرد، بلکه هر نهاد توانمند را رقیبی برای خود خواهند دید و به تخریب و تضعیف آن خواهند پرداخت. در آن صورت، نهادهای دینی با تضعیف ساختارهای مردمنهاد در جامعه بر شدت بحران خواهند افزود.
نهادهای دینی میتوانند مکمل و پشتیبانی برای نهادهای علمی باشند. اما اگر آنها تلاش کنند که جایگزین نهادهای علمی شوند، ممکن است در مواجهه جامعه با بحران نقشی غیرسازنده ایفا کنند. از این گذشته، به ويژه در اثر جدایی یا تضاد با نهادهای علمی، نهادها و ساختارهای دینی ممکن است خود به عامل موثر انتشار خرافات، شایعات و شبهعلم تبدیل شوند و حتی با مرتبط ساختن آنها با مقدسات، به آنها اعتبار بخشند.
تاثیر دین بر مواجهه با بحران به واسطهی اثرگذاری آن بر اجتماع دینی
مقصود ما در متن حاضر از اجتماع (community) گروهی از مردمند که به واسطهی خصوصیتی مشترک ( از جمله پیروی از یک دین یا سکونت در یک محله ) با یکدیگر در تعامل مستمرند. به طور خاص، اجتماع دینی متشکل از گروهی از مردم است که به واسطهی ایمان و عقاید مشترک گرد یکدیگر آمدهاند، رسوم و آیینهای مشترکی دارند و اهداف و آرمانهای مشترکی را دنبال میکنند. اجتماع هر چند از افراد تشکیل شده، اما ماهیتی فراتر از جمع افراد خویش است، به همان معنا که انسان چیزی بیش از مجموعهای از سلولهاست. ساختارهای اجتماع دینی علاوه بر آیینها و نهادهای مذهبی، شامل مواردی همچون اصول، ارزشها، آرمانها، رویکردها، تعالیم، عرفها و سایر مواردی است که به روابط افراد شکل میدهند. چنین ساختارها و خصوصیاتی ممکن است از نسلی به نسل دیگر منتقل شوند و سدهها یا حتی هزارهها پابرجا بمانند. چنین مفهومی از اجتماع دینی را میتوان در هر یک از سطوح محلی، منطقهای، ملی و جهانی در نظر گرفت.
دین نه تنها بر درک فرد از جهان و پرورش قابلیتهای او موثر است، بلکه میتواند به ماهیت جمعی اجتماع و ساختارهای آن نیز شکل دهد. در این بستر نکتهای مهم، ماهیت پویای تعاملِ اجتماعها با اصول و تعالیم دینی است. اندیشهی دینی و شیوهی تفسیر واقعیت بر مبنای آن بر واقعیت اجتماع اثرگذار است، و این واقعیت وقتی تحول یافت، به نوبهی خود اندیشهی دینی و تفسیر دینی واقعیت را متحول میکند. به این معنا، اجتماع دینی میتواند خود در مقام آزمایشگاهی باشد که در آن اصول و مبادی معنوی به اجراء در میآید و چالشها و فواید آنها درک میشود و فهم جمعی از ماهیت آنها در نظر و عمل افزایش مییابد و روشها، رویکردها و راهبردهای اجرای اصول معنوی با مقتضیات زمانه، علم روز و تجارب جامعه منطبق میشود.
میتوان گفت به طور سنتی مهمترین اثر دین بر اجتماع، به ویژه در مواجهه با بحرانها، ایجاد امکان عمل متحد و هماهنگ و فراهم شدن فرصتهایی برای یادگیری جمعی بوده است. برای مثال تاریخ مسیحیت نشان میدهد که در زمانهای شیوع وبا معمولا کاهنان رومی فرار را بر قرار ترجیح میدادند و پیروان ادیان باستانی را به حال خود میگذاشتند. اما مسیحیان بر مبنای الهیات خدمت و در جستجوی رستگاری به طور دستهجمعی از بیماران نگهداری و با از خود گذشتگی حتی از اشخاص ناشناس مراقبت میکردند. انسجام جامعهی مسیحی موجب میشد که راهحلهای مختلف که در مقابله با بحران در بخشی از این جامعه فراگرفته میشد، به سایر بخشهای آن بسط پیدا کند. به این ترتیب مسیحیان نقش مهمی در مقاومت جامعه در مقابل بیماری داشتند و هر بار مواجههی جامعه با شیوع وبا موجب رشد اجتماع مسیحیان تا حدود چهل درصد شده است.
اجتماع دینی همچنین میتواند فضایی هم برای رشد افراد و هم نهادها فراهم آورد. مقاومت در برابر بحران به پرورش توانمندیهای مختلف اخلاقی و انسانی در افراد بستگی دارد، توانمندیهایی همچون خدمت مستمر خالصانه، مشارکت در مشورت برای جستجوی حقیقت، همکاری با دیگران در یک اقدام جمعی، مشارکت در فرایندی از ارزیابی اطلاعات که به مقاومت در برابر افکار بیاساس و شایعات منجر شود و امثال آن. پرورش چنین توانمندیهایی تنها با درک مفاهیم ذهنی نمیتواند حاصل شود، بلکه نیازمند مشارکت عملی در کوششهای جمعی و کسب تجربه است. اجتماع دینی افراد را در فضایی که از نظر عاطفی درهمتنیده است قرار میدهد و فرصت چنین تجاربی را ایجاد میکند. نهادهای اجتماعی نیز برای رشد و کسب خصوصیات لازم مانند هدایت موثر نیروهای انسانی، همراهی و کمک به افراد در مسیر کوششهای خود، ایجاد و حفظ وحدت دیدگاه و هماهنگی در عمل و غیره، نیازمند داشتن فضایی برای اقدام و یادگیری هستند. اجتماع دینی برای بسیاری از افراد و نهادها بستری مناسب است که در آن مجالی برای پرورش این توانمندیها مییابند و صفات، منشها و مهارتها و خصوصیات خود را صیقل میزنند.
تاثیر دین بر مواجهه با بحران به واسطهی اثرگذاری آن بر جامعهی بزرگتر
مقصود ما از واژهی جامعه (society) در این متن، ماهیتی مرکب از اجتماعهای متعدد است که با یکدیگر در تعامل نزدیک هستند، برای مثال جامعهی شهر که از ترکیب پیچیدهی اجتماعهای مختلف دینی، شغلی، محلی … تشکیل شده است.
چنانچه پیشتر اشاره شد، اجتماع دینی به دلیل گستردگی جغرافیایی و انسجام درونی که اعضای آن با هم دارند به خوبی میتواند برای چالشهای ناشی از بحران راهحلهایی را در سطحی وسیع به آزمایش گذارد و نتایج آنها را در محیطهای مختلف ارزیابی کند. اگر چنین شود، در نهایت نه فقط خود اجتماع دینی بلکه تمامیت جامعهای که این اجتماع بخشی از آن است، از چنین راهحلهایی سود خواهند برد. چنین ابتکاراتی که از اجتماع دینی مشخصی آمدهاند، میتوانند بخش مهمی از آمادگی تمامیت جامعه در مقابله با بحرانها باشند. بدین ترتیب، یک اجتماع دینی ممکن است در صورت استمرار در نوآوری و آفرینش شیوههای جدید برای مواجهه با چالشها در درون خود، مانند الگویی برای جوامع اطراف عمل کند و نوآوریهای فکری و اجتماعی آن، در صورت مثمر ثمر بودن، به ورای مرزهای آن تسری یابند.
جامعهی مدرن چنانچه گفتیم ترکیبی پیچیده از اجتماعهای متعدد با عقاید و باورهای متنوع است و در بستر آن ممکن است اجتماعهای دینی مختلف در مجاورت یکدیگر قرار گیرند و در تماس دائمی باشند. نزدیکی فیزیکی اجتماعهای دینی مختلف، لزوما به معنای همگرایی آنها نیست و گاهی با تنشها و تضادهای شدید همراه است. چنین تضادهایی در دوران بحران امکان اقدام هماهنگ و سراسری را از میان میبرد و بر توان مقاومت کلیت جامعه اثر منفی دارد. به دلیل آنکه به طور سنتی سطح تماس پیروان ادیان مختلف با یکدیگر بسیار کمتر از دوران مدرن بوده، برخی ادیان برای زندگی صلحآمیز و توام با همکاری به عنوان بخشی از جامعهای گستردهتر، ابزارهای مفهومی و عملیِ لازم را در خود پرورش ندادهاند. مثلا پذیرش یک هویت عام انسانی و حقوق بشر که ناشی از آن است، پذیرش وحدت بنیادین ادیان، غلبه بر گرایش به شرور جلوهدادن باورمندان به ادیان دیگر، درک ضرورت عدم اعمال تبعیض نسبت به پیروان دیگر ادیان یا بیدینان، مواردی از ابزارهای مفهومی مورد نیاز برای زیستن در یک جامعهی متنوع هستند. در اغلب ادیان پتانسیل ایجاد طرز فکری وجود دارد که میل به همکاری و وحدت با اجزای جامعهای متنوع را در پیروان ایجاد کند. اجتماع دینی وقتی میتواند بر روند جامعهی گستردهتر اثری مثبت داشته باشد که این پتانسیلها تشخیص داده شوند و تحقق یابند. در نتیجه هدفی واحد یعنی رفاه کلیت جامعه، همهی افراد و اجتماعها را با یکدیگر متحد میکند.
بیانیههای مشترک سران ادیان مختلف دربارهی شیوهی مواجهه با بحران کرونا در برخی کشورها را شاید بتوان نشانهای از امکان تحقق چنین پتانسیلهایی در میان ادیان شمرد. در ایران این نوع بیانیهها عموما از سوی نهادهای منفرد صادر شدهاند. کوششهایی برای ایجاد گفتگو میان رهبران و نهادهای متنوع فکری و دینی وجود داشته است، اما در نتیجهی این گفتگوها تا کنون همدلی و همکاری گستردهای ایجاد نشده و احتمال صدور بیانیههای مشترک میان طیف وسیعی از نهادهای دینی (مانند بیانیهای که اخیرا روسای ادیان مختلف در هندوستان به صورت مشترک صادر کردند) در شرایط کنونی اندک است. شکلگیری چنین گفتگویی میان رهبران دینی و فکری مختلف در مورد شیوهی مواجهه با بحران میتواند تضمین کند که رهبران دینی علاوه بر گروههای مذهبی خود در فکر سلامت عمومی جامعه نیز باشند و از خودمشغولی و خودتاییدگری فاصله گیرند.
زبان گفتمان کنونی دربارهی دین و ضرورت بسط این گفتمان
گفتمان کنونی در ایران دربارهی نقش دین در مواجههی جامعهی ایران با بحران از افراط و تفریط خالی نیست. در عمل، استفاده از زبانی که با تحقیر، توهین یا تمسخر دینداران همراه است به شروع گفتوگویی دوطرفه با آنان کمکی نکرده بلکه به بیگانگی بیشتر فضای دینی از فضای مستقل از دین منجر شده است. در عین حال، گفتوگو میان لایههای مختلف جامعهی ایران زمانی پرشمولتر و وحدتبخشتر خواهد بود که هموطنان دیندار برای بیان مقاصد خود صرفاً از زبان دروندینی استفاده نکنند بلکه از زبانی استفاده کنند که در عین حفظ مفاهیم معنوی و روحانی، با فروتنی، گشودگی و آمادگی برای یادگیری همراه است.
در انتخاب و پرداخت این زبان، درک دین به عنوان یک ماهیت کلی و نه جمع تک تک ادیان میتواند سازنده باشد. برای این کار دین را میتوان مانند فرهنگ یا علم دارای ماهیتی عام و هر کدام از ادیان را شاخههای مختلف درختی واحد در نظر گرفت. توجه به پرورش یک اندیشهی بینادینی در این زمینه میتواند به شکلگیری زبانی فراگیر کمک کند که در آن مبنای سخن نه پیشفرضهای یک دین خاص، بلکه پیشفرضهایی است که میان تمام ادیان مشترک است، مانند ماهیت روحانی انسان، ضرورت غلبه بر منیت و پرستش خوشداشت فردی، ضرورت خدمت برای پرورش قوای روح انسان، زندگی جاودانی و وجود قوهای فراگیر، معنوی و موثر بر جهان مادی و امثال آن.
یک شیوهی موثر گفتگو دربارهی نقش دین این بوده است که به جای گفتگو در سطح مفاهیم، از مثالهایی سخن گفته شود که نشان میدهند چگونه دین در عمل باعث شده که قدمهای مثبتی در جهت مواجهه با بحران برداشته شود. چنین مثالهایی ممکن است از شدت دینگریزی در جامعه بکاهد و در فضاهایی که ضدیت با دین عمیق شده، عملا نشان دهد که دین میتواند در مواردی نقش مثبتی نیز بازی کند.
راه موثر دیگر برای سخن گفتن از دین به شکلی که بعضی موانع گفتگو را کنار زند و به کارکرد دین در سطحی عمیقتر بپردازد، سخن گفتن از قوای معنوی بوده که ادیان محمل جریان آنها در جامعه هستند. هر چند در طول تاریخ، ادیان مهمترین سرچشمههای چنین نیروهای معنوی بودهاند، اما این نگاه نیز در میان بخشی از مردم ایران وجود دارد که منابع قدرتهای معنوی را محدود به ادیان سازمانیافته نمیدانند و آن را از خصایص عرفان، هنر، ادبیات و … نیز میشمرند. در گفتگوهایی که بر این مبنا شکل میگیرند، در تحلیل مواجههی جوامع با بحرانها در ابتدا ممکن است اشارهی مستقیمی به مفهوم دین نشود. گفتگو ممکن است بیشتر به اهمیت توانمندیهای معنوی و اخلاقی فردی و جمعی در دوران بحران بپردازد. در صورت توافق بر نقش و ضرورت نیروهای معنوی در تاب آوری جوامع برای مواجهه با بحرانها، نقش دین نیز ممکن است به عنوان حاملی برای انتقال این نیروهای معنوی مد نظر قرار گیرد. در همهی این حالتها چنین گفتگویی میتواند در ارتباط با کاربرد قوای معنوی در مقابل بحرانها میان گروههای وسیعی از مردم همدلی و همبستگی ایجاد کند، بدون اینکه بر اختلافنظرها در مورد ادیان تاکید داشته باشد.
شمار بسیاری از مردم ایران دیندار هستند و یا به شکلی از طرز فکر و سبک زیست دینی اثر پذیرفتهاند. تحولات اخیر این کشور، هر چند موقعیت معنوی دین را در ایران تضعیف کرده، اما هنوز نقش آن در هر آیندهی قابل تصوری برای کشور انکارناپذیر است. جامعهی ایران در حال حاضر نیز دچار بحرانهای متعدد از جمله بحران سلامت، اقلیمی، اقتصادی، سیاسی و … است و پیشبینی اینکه در آیندهی نزدیک و دور با بحرانهای بیشتری مواجه خواهد بود، چندان دور از انتظار نیست. برای بررسی نقش دین در پیشرفت کشور و مواجهه با بحرانهای مختلف لازم است سوالات بنیادینی عمیقا مورد توجه و تامل قرارگیرد:
نقش دین در پرورش توانمندیهای جوامع چیست و جوامع دینی چگونه می توانند به پیشرفت محیط اطرافشان کمک کنند؟
چه خوانشها و درکی از دین و کارکردهایش میتواند تاثیر مثبتی بر پیشرفت کشور داشته باشد؟
دعا و نیایش، آموزههای معنوی دین و مراسم و آئینهای دینی در بستر رشد فردی و جمعی چگونه درک میشوند؟
چه درکی از علم و دین و رابطهی این دو میتواند منجر به پیشرفت همهجانبهی کشور شود؟
...
گسترش چنین گفتمانی دربارهی دین با حضور گروههای وسیع تری از ایرانیان از هر اعتقاد و باور میتواند بدان منجر شود که دین نه تنها به این بحرانها دامن نزند، بلکه تبدیل به بخشی از راهحل شود. برای رسیدن به چنین هدفی، باید کوشش کرد که این گفتمان از دوگانهبینیها و گرفتار شدن در چرخههای باطل اصرار بر رای و توهین و تحقیر و اتهام خارج شود و به سوی ایجاد بینشی وحدتبخش در مورد نقش کارآمد دین در مواجهه جامعه با بحرانها حرکت کند.