کافه گفتمان دین
جلسه دوم با موضوع: دین چگونه میتواند در عصر حاضر مشارکت سازندهای در عرصه عمومی داشته باشد؟
دومین نشست «کافه گفتمان» در تاریخ ۱۸ شهریورماه ۱۴۰۲ با حضور سخنران مهمان، بابک مینا و گروهی از علاقهمندان به موضوع مشارکت دین در جامعه مدرن در فضای مجازی برگزار شد. در ابتدای این جلسه، پس از ارائه تاریخچه مختصری از فعالیتهای سایت گفتمان ایران درباره گفتمان دین، بابک مینا، پژوهشگر فلسفه سیاسی و نویسنده، دیدگاههای خود را درباره مشارکت دین در عرصه عمومی مطرح کرد.
*** نظرات مطرح شده توسط شرکتکنندگان در این برنامه نظرات و عقاید شخصی این افراد است و لزوماً بازتابدهنده نظر گفتمان ایران نیست. ***
در ابتدای جلسه یکی از شرکتکنندگان راجع به مسیری که گفتمان ایران در چند سال اخیر راجع به مفهوم مشارکت دین در اجتماع طی کرده است خلاصه ای را ارائه داد. وی به نقش و اهمیت دین در عرصهی عمومی، در حال و آیندهی ایران، با توجه به تمام گستردگیها و تنوع افکار و عقاید جامعه ایرانی و همچنین تجربه زیسته جامعه اشاره کرد. به سری گفتوگوهایی که گفتمان ایران در سه دوره در مورد موضوعات مختلف مربوط به دین داشته است نیز اشاره شد که متون منتشر شده این گفتوگوها در سایت موجود است.
دین در بحران به چه کار میآید؟
تعامل دین و جامعه در دوران مدرن
مینا در ابتدا به دو نکته مقدماتی در بحث دین و جامعه مدرن اشاره نمود:
۱. ما باید از ابتدا به یک نوع غایتشناسی نسبت به دین (شاید بتوان آن را غایتشناسی تکاملی نامید) توجه کنیم که بسیار متداول است و شکل ایدئولوژیکی پیدا کرده است. چنین غایتشناسی قائل به این است که دین با پیشرفت زمان از بین میرود. این دیدگاه، که دین را محصول جهل بشر و نادانی او میداند، بر این باور است که با افزایش دانش و ظهور مدرنیته و عصر اطلاعات و رسانه، بهتدریج، دین رو به زوال میرود. اگر این نظر را بپذیریم، این سؤال ساده پیش میآید که پس چرا با وجود پیشرفتهای علمی و تکنولوژیکی و مدرنیته، دین همچنان در جوامع مختلف، از جمله آمریکا، پایدار است؟ جای تعجب است چگونه پس از جنبش سال گذشته، خیلیها این باور را پیدا کردهاند که دین در ایران به پایان رسیده است. پس چرا دین در آمریکا تمام نشده است؟ این نگرش که با افزایش دانش، دین از بین میرود، اصلاً صورت مسئله را پاک میکند و نمیپذیرد که دین همچنان جزئی از حیات انسانی در جامعه مدرن باقی میماند و به همین دلیل است که چنین نگرشی بحث دین و جامعه مدرن را اصلاً مهم نمیداند و نیازی به فکر کردن درباره آن نمیبیند.
۲. نکته مقدماتی دوم از دید مینا، مسئله عقلانیت دین است. وی دراینباره چنین اظهار کرد که «برخی از متفکران معاصر معتقدند که دین میتواند کاملاً عقلانی شود. با این حال، من از این پیشفرض شروع میکنم که دین همیشه دارای محتوایی غیرعقلانی است که نمیتواند کاملاً منطبق بر یا منحل در عقل باشد. این مجادله بین عقل و ایمان، به نظر من، دارای خصلتی ابدی است و همواره بین عقل و ایمان (از یکسو و دانش و فلسفه از سوی دیگر) جدال وجود دارد. این بحث، بحثی سازنده است و هر دو طرف باید به این گفتگو اهمیت دهند و آن را جدی بگیرند.» مینا اضافه کرد که: «خیلی از فیلسوفان مدرن هم به این اندیشه دامن زدهاند که نهایتاً ایمان در عقل منحل میشود. مثلاً هگل، با اینکه اندیشهاش در نهایت اندیشهای دینی است، ولی در نهایت در آن سیستم فکری که او میسازد در لحظهی آخر بالاترین مرحلهی تکامل روح، فلسفه است و البته قبلش دین. چون که ۱۰۰ آمد ۹۰ هم پیش ماست و با این منطق در فلسفهی هگل میتوانیم ببینیم که فلسفه تمام حقیقت دین را در درون خودش هضم کرده است، البته هگل این را به این صورت نمیگوید اما میتوان از اندیشهاش این نتیجه را گرفت که پس هر چیزی که دین میگوید فلسفه هم آن را میگوید و قبلاً همان را گفته است. این در حالی است که فلسفه و دین متفاوت هستند و کاری که فلسفه میکند دین نمیکند.» مینا بر این تأکید کرد که «دین یک هستهی غیرعقلانی دارد» با «دین غیرعقلانی است» بسیار فرق دارد؛ از دید مینا ادیان دستگاههای الهیاتی بسیار عقلانی و سیستماتیک پرورش دادهاند، حداقل ادیان ابراهیمی مانند مسیحیت و اسلام که ما بیشتر آنها را میشناسیم در طول تاریخشان، میزان زیادی عقل به خودشان جذب کردهاند اما به هر حال یک هستهی غیرعقلانی یا هسته ایمانی هم دارند. در ادیان ابراهیمی شما وقتی این سلسله را دنبال میکنید به یک پیامبر میرسید که میگوید به من وحی شده است. پیامبر نمیگوید این تز و ایده من است و من استدلال میآورم و شما با استدلال بپذیرید. اینکه بعدها خداباوران میآیند در این زمینه بحث و استدلال میکنند واقعیتی است اما این کار پس از آن است که فرد باید در لحظهای بالاخره به متن مقدس ایمان بیاورد.
بدین ترتیب مینا با این دو مقدمه وارد بحث تعامل دین با جامعه مدرن میشود: اول اینکه دین پدیدهای است که وجود دارد و البته کمابیش بالا و پایین میرود. دوم اینکه دین یک هستهی غیرعقلانی دارد و البته این گزاره به این معنی نیست که استدلال نمیشود کرد و البته خداباوران (تئولوگها) استدلال میکنند، ولی باز به نظر مینا، «هستهی اولیه» ایمان است نه استدلال.
اما در باب بحث «مشارکت دین در عرصهی عمومی» اینکه محتوای واقعی این مشارکت چه میتواند باشد، از دید مینا، پاسخ به این سؤال را بیشتر باید باورمندان به ادیان بدهند یعنی افرادی که دیندار نیستند، در اغلب موارد نمیتوانند از بیرون سخنی دراینباره بگویند به جز طرح مواردی به شکلهای سلبی (و گاه ایجابی). مینا مطرح کرد که بدون وارد شدن به جزئیات محتوایی، قصد دارد درباره فرم و شکلی که خوب است مشارکت دین در عرصهی عمومی داشته باشد اظهار نظر کند و ادامه داد که از نظر او «مشارکت دین در عرصهی عمومی» به دو شکل میتواند باشد:
۱. اول آنکه دین صرفنظر از آنکه چه دینی باشد، اتوریتهی قدرت و قانون سکولار را بپذیرد یعنی اینکه اگر دین خواستار دخالتی در حوزه عمومی است، آن را به زبان قانون و قدرت سکولار ترجمه کند. البته بدیهی است که برای فرد مؤمن اینکه وی حتماً باید در فلان محل خاصی نماز بخواند یا اصلاً پدیدهی نماز خواندن یا دعا کردن، فلان مکان مذهبی در جایی ساختن، یک معنای درونی خاص خودش را دارد که برای فردی که چنین ایمانی ندارد بیمعناست. چنانچه دینباوران بخواهند صرفاً بر اساس معانی مقدس و ایمان خود مطالب را بیان کنند، هیچوقت ایشان و ناباوران نمیتوانند به نحو سازندهای گفتگو کنند. چون در نهایت فرد مؤمن میگوید که چنین مطلبی در متن مقدس وی نوشته شده و فرد دینناباور هم میگوید که برای من مهم نیست که نوشته شده و اینجا جنگ و دعوایی شکل میگیرد. بنابراین این گفتگو باید به یک زبان مشترک ترجمه شود و این زبان مشترک از نظر مینا زبانی است که سکولار است. باورمندان به ادیان اگر هم خواستار آن هستند که مداخلهای در عرصه عمومی و تغییری در قانون بدهند به هر حال لازم است که این فرم را بپذیرند. به نظر مینا این روش، تنها راهحلی در جهان است که شاید بشود از آن طریق صلح مدنی ایجاد کرد. البته سؤال بجایی در اینجا میتواند مطرح شود که آیا این راهحل همواره کار میکند و همیشه جواب داده است یا خیر؟ صادقانه باید اذعان کرد که چنین رویهای بینقص نیست و خیلی جاها هم شکستخورده است ولی این راه عملاً در جاهایی توانسته صلح مدنی ایجاد کند و این امر کاملاً روشن است که زمانی که ادیان چنین چارچوب و شرایط مشارکتی را پذیرفتهاند کمتر اذیت کردهاند. البته در کنار این موضوع باید به موضوع دیگری که مستقیماً به بحثمان مربوط نیست ولی مهم است اشاره کرد؛ اینکه شهروندانی که باورمند به یک دین نیستند، نیز سعی کنند دین و ایمان ورزیدن را بشناسند و البته اینجا دوباره به بحث غایتشناسی برمیگردیم که در ذهن اکثر افراد غیر دینباور نگاه صحیحی به افراد دینباور وجود دارد یا خیر. به صراحت باید گفت که معمولاً نگاه دینناباوران به دینباوران چنین است که افراد دینباور تقریباً انسانهای نیمهدیوانه هستند و در نتیجه این نوع نگاه، همین جا صلح مدنی و گفتگوی مدنی دچار خدشه میشود.
شما وقتی بخواهید با فردی بحث کنید که وی را نیمهدیوانه یا کودکی بدانید که علم جدید را نمیشناسد، همبستگی اجتماعی زیر سؤال میرود و این صحیح نیست. مینا تأکید کرد: «بنابراین اگر چه در این بحث تمرکز بر روی دین و دینباوران است که چه تعاملی با جامعه داشته باشند و چگونه در آن مشارکت کند اما در کل باید دو طرف این رابطه، از جمله دینناباوران، از یک نوع گشودگی نسبت به دیگری برخوردار باشند.»
۲. شکل دوم مشارکت هم این است که ادیان (باز دوباره در زمینه و بافت ادیان ابراهیمی مانند یهودیت، مسیحیت و اسلام) به ژن نهفتهای برگردند که وی آن را «بازسازی الهی و سیاسی جامعه» مینامد. چنین شکلی از مشارکت شبیه آن رویکردی است که در ایران حاکم است یعنی در نهایت این متن مقدس است که درباره اینکه چه چیزی خوب و چه چیزی بد است تصمیم میگیرد و در واقع کتاب مقدس یکی از منابع داوری اجتماعی و سیاسی میشود. این امر از نظر مینا، در تحلیل نهایی در این موضوع ریشه دارد که ادیان قصد دارند به بحرانهای جامعه مدرن و جدید یک پاسخ الهی سیاسی بدهند و در نتیجه دین به مثابه منبعی برای صورتبندی جامعه و قدرت سیاسی و قانون و غیره عمل میکند. البته قائلان به ایده بازسازی الهی و سیاسی جامعه همیشه هم چنین تمایلی ندارند که قدرت را در جامعه تصاحب کنند اما در هر صورت خواستار مداخله در تغییر وضعیت هستند. به هر حال اگر یک اجتماعی از باورمندان فکر کنند که در حوزهی عمومی، متن مقدس آنها داور نهایی همه چیز است، این به نظر مینا صلح مدنی را بدون تردید خدشهدار خواهد کرد، برای اینکه آن ترجمه پیشگفته دیگر صورت نمیگیرد و در چنین رویکردی فرد باورمند متن مقدسی و کتابی در دست میگیرد و آنچنان که گفتهاند مذهب پایانبخش گفتگو میشود. بدین ترتیب با چنین فردی نمیشود گفتگو کرد و البته حرکت بعدی چنین فردی، که فرقی نمیکند، میتواند یک مسیحی پروتستان باشد، ممکن است اسلحه به دست گرفتن باشد. در چنین وضعیتی، هر کسی که دارای زور بیشتری باشد، غالب میشود. بنابراین مینا چنین نتیجه میگیرد این «شکل آسیبزای مشارکت دین در حوزهی عمومی» است.
حالا چه باید کرد؟
حالا چه باید کرد. در پاسخ به این سؤال مینا مطرح کرد: «به نظرم آن دولت آینده اگر سکولار باشد، باید وارد یک معامله با دین بشود». در درجهی اول این معامله با اسلام و بعد با ادیان دیگر است (چون ادیان دیگر هم اگر در ایران قدرتمند شوند باید انتظار داشته باشیم آنها هم امتیازی طلب کنند و این امتیازات لزوماً چیزی نیست که خوب یا بد باشد و به هر حال باید دید و تجربهی باز و نامشخصی است و هنوز نمیدانیم که چه امتیازاتی طلب خواهند کرد و چه باید کرد). به هر حال، پیشفرض مینا این است که دولت آینده باید آزادی مذهبی را بپذیرد. معاملهای که از دید مینا باید صورت بگیرد این است که دولت باید بپذیرد که «دین پدیدهای است اجتماعی»، اینکه دین باید در حوزهی خصوصی و عقاید شخصی محدود شود، اساساً صحیح نیست و مطلبی است که از غربیها یاد گرفتهایم تکرار کنیم و اساساً صحیح نیست. زیرا دین یک نهاد اجتماعی است که طبیعتاً ماهیت اجتماعی دارد و اصلاً نمیتوان دین را فقط به عقاید شخصی خلاصه کرد؛ البته دین عقاید شخصی هم است، اما اینکه دین دارای بروزات اجتماعی هم است یک واقعیت جامعهشناختی است و اینکه من شخصاً اراده کنم دین ناگهان امری شخصی بشود و با یک اصلاحات این معجزه رخ داده و ماهیت دین عوض شود، به خواب و خیال میماند. دین را باید آنچنان که هست و آنگونه که خودش را نشان میدهد شناخت و به نظر مینا دین پدیدهی اجتماعی است و این را باید پذیرفت. منتهی از طرف دیگر هم اهل ادیان باید قبول نمایند که «هر پدیدهی اجتماعی که ادعا کند باید به حوزهی عمومی بیاید، میتواند در آن حوزه داخل شود ولی طبیعتاً همزمان هر چیز عمومی باید مسئولیت عمومی بودن را هم بپذیرد مثل اینکه امر عمومی قابل نقد است». بنابراین هر دو طرف باید بپذیرند که نمیشود امری عمومی باشد بدون اینکه مسئولیتهای عمومی بودن را هم عهدهدار شود.
***
در ادامه یکی از شرکتکنندگان کافه گفتمان با طرح پرسشی گفتگو را ادامه داد. این شرکتکننده عنوان کرد که اگر در نظر بگیریم که انسان در حال پیشرفت و تکامل است و این امر، هم بعد فردی و هم بعد اجتماعی دارد و همینطور علم و تکنولوژی و مدرنیته پیشرفت میکند چرا این پیشفرض وجود دارد که ساعت دین که میتواند برای زندگی فردی و جمعی معنابخش و سازنده باشد در یکجا ایستاده است و پیشرفت نمیکند؟ این پیشفرض از کجا آمده است؟ این شرکتکننده این فرض را مانند آن دانست که بگوییم علم با فیزیک نیوتون ختم شد که نادرست است اما گزاره صحیح آن است که بپذیریم که فیزیک نیوتونی برای ما توصیفات خوبی از واقعیت به جا گذاشت و باعث پیشرفتهای بسیار زیادی در علم شد ولی این را بپذیریم که همان فیزیک نیوتونی قادر به توصیف مشاهدات جدید ما از پدیدهها نیست یا به عبارتی نمیتواند پاسخگوی پیشرفت بیشتر ما باشد و ناگزیر یا باید اصلاحاتی در نظریه فیزیکی اعمال شود و یا اینکه نیاز به نظریه جدیدی میشود تا مشاهدات جدید را بتواند بهخوبی تبیین کند، آیا نمیتوان همین نگاه را نسبت به دین اتخاذ کرد؟ در پاسخ به نظر این شرکتکننده، مینا مطرح نمود که به نظرش مفهوم پیشرفتی که در علم است را نمیشود در دین تطبیق داد زیرا در دین مفهوم رجعت اهمیت بسیاری دارد. پیشفرض دین این است که فردی قدیس یک رابطهای با خدا یا امر قدسی داشته و آن را مبنا قرار میدهد. بنابراین در ادیان ما همچنان به آن مبنا رجعت میکنیم و پیشرفت اهمیت ندارد.
شرکتکننده دیگری با اشاره به نکات مطرح شده توسط بابک مینا مطرح کرد که اگر قرار است سکولاریسم تعیینکننده حد و مرزهای دین باشد پس حد و مرزهای خودش چگونه تعیین میشود؟ بنابراین ضروری است که درباره خود سکولاریسم دقیقتر صحبت شود و حد و مرزهایش مشخص گردد.
شرکتکننده سومی مشاهدات و تجربیات خود را در ارتباط با نسل جوان مطرح کرد و افزود نمیداند که این فضا به چه سمتی خواهد رفت. اشاره او به گسترش فضاهای اجتماعی است که مسئله دین را برای نوجوانان و جوانان بلاموضوع میکند و این بحثهایی که در سطح نخبه در گذشته مطرح میشد در میان این گروه دیگر کمتر جایی دارد.
بالاخره، شرکتکننده دیگری چنین اظهار نمود که اگر دین را یک پدیده صرفاً اجتماعی ببینیم و بخش الهیاتی و روحانی را از آن بگیریم تا حد زیادی معنای دین از بین میرود و آن را از معنا تهی میکند و تا حد زیادی کارکردهای مثبتی که در جامعه میتواند داشته باشد را از آن میگیرد.